شقیقه

لغت نامه دهخدا

( شقیقة ) شقیقة. [ ش َ ق َ ] ( ع اِ ) شقیقه. شکاف میان دو کوه که گیاه رویاند یا زمین نیکو رویاننده گیاه میان دو پشته ریگ. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). گشاده ٔمیان دو ریگ. ج، شقایق. ( مهذب الاسماء ). || شکاف و رخنه. ج، شَقائق. ( ناظم الاطباء ). || خواهر. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ). خواهر مادری. ( ناظم الاطباء ). اخت. خواهر. خواهر تنی. خواهرامی و ابی. ج، شقایق. ( یادداشت مؤلف )

فرهنگ معین

(شَ قَ یا قِ ) [ ع.شقیقة ] (اِ. ) ۱ - خواهر. ۲ - گیج گاه، کنار پیشانی. ج. شقائق.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) گیجگاه، کنار پیشانی.
۲. (طب قدیم ) درد نصف سر.
۳. [قدیمی] خواهر.

فرهنگ فارسی

دردنصف سر، گیجگاه، کنارپیشانی، خواهر، شقائق
( اسم ) ۱ - خواهر. ۲ - قسمت فوقانی خارجی صدف استخوان صدغ که صاف و محدب است و عضله گیجگاهی به آن می چسبد و در عقب آن شیاری است که محل عبور شریان گیجگاهی عمقی خلفی است گیجگاه. ۳ - همه استخوان صدغ را نیز شقیقه یا استخوان شقیقه نامند. ۴ - درد نصف سر ۵ - زمین سخت واقع بین باغها جمع: شقائق.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم