شبهت

لغت نامه دهخدا

شبهت. [ ش ُ هََ ] ( ع اِمص ، اِ ) به معنی شبهه و اشتباه است که در فارسی با تاء کشیده به کار رفته است :
من مانده به یمگان درون از آنم
کاندر دل من شبهت و ریا نیست.ناصرخسرو.بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بود
بر سر زند مغان بسم رقم ساختن.خاقانی.دل گرسنه درآمد بر خوان کاینات
چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا.خاقانی.لشکر را باید که در این اعتقادشبهتی نبود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 89 ). اگر از این علامات چیزی مشاهدت افتد شبهت زایل گردد. ( کلیله و دمنه ). اما بعد از تأمل غبار شبهت و حجاب ریبت برخیزد. ( کلیله و دمنه ). شبهت نکرد که دشمن تقبیح صورت کرده است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 347 ).

فرهنگ معین

(شُ هَ ) [ ع . شبهة ] ۱ - (اِمص . ) پوشیدگی امری . ۲ - شک و گمان . ۳ - اشک ال در تشخیص حق از باطل . ۴ - (اِ. ) مثل ، مانند.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) پوشیدگی امری . ۲ - مشابهت . ۳ - ( اسم ) شک تردید . ۴ - ظن احتمال . ۵ - اشتباه . ۶ - اشکال . ۷ - مثل ماند جمع : شبهات یا دفع شبهت کردن . برطرف کردن شک و گمان از امری . یا زایل کردن شبهت . دفع شبه کردن .

ویکی واژه

شبهة
پوشیدگی ام
شک و گمان.
اشک ال در تشخیص حق از باطل.
مثل، مانند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم