سیوف

لغت نامه دهخدا

سیوف. [ س ُ ] ( ع اِ ) ج ِ سیف. شمشیرها :
میزبانان من سیوف و رماح
میهمانان من کلاب و سنور.مسعودسعد.ز رای و عزم تو گردون و دهر از آن ترسد
که این کشیده سیوف است و آن زدوده رماح.مسعودسعد.رجوع به سیف شود.

فرهنگ معین

(سُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سیف ، شمشیرها.

فرهنگ عمید

= سیف seyf

فرهنگ فارسی

شمشیرها، جمع سیف
( اسم ) جمع سیف شمشیرها .

ویکی واژه

جِ سیف ؛ شمشیرها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم