سعود. [ س ُ ] ( ع مص ) همایون شدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِخ ) منزل بیست و چهارم از منازل قمر و آن سه ستاره است خورد و بر دنبال جدی. ( آنندراج ). ده کوکب است : سعد بلع. سعدالاخبیه. سعدالذابح. سعدالسعود. سعد ناشزه. سعدالملک.سعدالبهائم. سعدالهمام. سعدالبارع. سعد مسطر. و شش ستاره اخیر از منازل قمر نباشند. ( یادداشت مؤلف ). سعود. [ س ُ ] ( ع ص ، اِ )ج ِ سعد. ( منتهی الارب ). فرخندگی. سعادت : مسعود تاجداری و هر روز بامداد بر تاج تو سعود کواکب نثار باد.مسعودسعد.و ایام نحوس به اوقات سعود بدل گردد. ( سندبادنامه ص 84 ). || ستارگان باسعادت مثل زهره و مشتری و قمر. ( آنندراج ) : با علو سپهر بادت امر با سعود زمانه بادت راز.مسعودسعد.هفت رخشان مه آبان بهم آیند چه باک که سعود از مه آبان بخراسان یابم.خاقانی.
فرهنگ معین
(سُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - خوشبخت شدن . ۲ - مبارک شدن .
ابن عبدالعزیز . جمع سعد، مبارک، خجسته، نیک بخت شدن ( صفت ) مبارک میمون خجسته با سعادت مقابل نحس . یا سعد سعد . خجسته خجسته بسیار میمون . یا سعد و نحس . مبارک و شوم . جمع سعد . فرخندگی - سعادت . یا ستارگان با سعادت مثل زهره ومشتری و قمر .
فرهنگ اسم ها
اسم: سعود (پسر) (عربی) (تلفظ: soeud) (فارسی: سعود) (انگلیسی: soeud) معنی: سعادت، نیک بختی، ( جمع سَعد )، ( در قدیم ) سعادت ها، نیک بختی ها، خجستگی ها