سرتاپا

لغت نامه دهخدا

سرتاپا. [ س َ ] ( اِ مرکب ، ق مرکب ) از سر تا پا. ( آنندراج ). از کله سر تا نوک پا :
تا نیاساید ز دوران آسمان چنبری
قد اعدای تو سرتاپای چون چنبر سزد.سوزنی.ز سرتاپای این دیرینه گلشن
کنم گر گوش داری بر تو روشن.نظامی.نگویم قامتت زیباست یا چشم
همه لطفی و سرتاپا جمالی.سعدی.

فرهنگ عمید

۱. سراپا، از سر تا پا.
۲. (قید ) [مجاز] همه، همگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم