سراییدن

لغت نامه دهخدا

سراییدن. [ س َ دَ ] ( مص ) سرودن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). نغمه پردازی و سخن سرایی و حرف زدن آدمیان و سرود مرغان باشد. ( برهان ). نغمه کردن و سرود گفتن. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ) :
هم آنگاه طنبور در بر گرفت
سراییدن از کام دل درگرفت.فردوسی.قمری همی سراید اشعار چون جریر
صلصل همی نوازد یک جای بم و زیر.منوچهری.

فرهنگ معین

(سَ دَ ) (مص م . ) نک سرودن .

فرهنگ عمید

۱. سرود خواندن، آواز خواندن.
۲. شعر خواندن.
۳. شعر گفتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( سرود سراید خواهد سرود بسرا ( ی ) سراینده سروده سرایش ) ۱ - آواز خواندن تغنی کردن سراییدن . ۲ - ساختن سرود و شعر .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم