سخت جان

لغت نامه دهخدا

سخت جان. [ س َ ] ( ص مرکب ) سنگدل و بیرحم. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( مجموعه مترادفات ص 74 ) :
سختی ره بین و مشو سست ران
سست گمانی مکن ای سخت جان.نظامی.|| سختی کش. ( مجموعه مترادفات ص 209 ). که تعب و رنج بسیار کشد. که مصیبتهای سخت تواند کشید.

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص مر. ) ۱ - پُرطاقت . ۲ - خسیس .

فرهنگ عمید

۱. آن که به سختی جان بدهد، جان سخت.
۲. [قدیمی، مجاز] کسی که در سختی ها و بلا ها پایداری و استقامت داشته باشد.
۳. [قدیمی، مجاز] خسیس و ممسک.

فرهنگ فارسی

۱ - آنکه به آسانی دست از جان نکشد آنکه به سهولت نمیرد . ۲ - بیرحم سنگدل.

ویکی واژه

پُرطاقت.
خسیس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی