سجد

لغت نامه دهخدا

سجد. [ س ُج ْ ج َ ] ( ع ص ) ج ِ ساجد. و منه قوله تعالی : و ادخلوا الباب سُجَّداً؛ ای رکعاً. ( قرآن 58/2 ). ( منتهی الارب ). رجوع به ساجد شود.
سجد. [ س َ ج َ ] ( اِ ) سرمای سخت. ( برهان ) ( رشیدی ) ( شرفنامه ) ( آنندراج ). رجوع به شجد و شجانیدن و سجاییدن و سجانیدن شود.

فرهنگ معین

(سَ جَ ) (اِ. ) سرمای سخت .

فرهنگ عمید

= سجام

فرهنگ فارسی

( اسم ) سرمای سخت .
سرمای سخت

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَجَدَ: سجده کرد (سجود یا سجده به معنای به رو بر زمین افتادن و پیشانی و یا چانه را بر زمین نهادن است )
تکرار در قرآن: ۹۲(بار)

ویکی واژه

سرمای سخت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت فال حافظ فال حافظ