لغت نامه دهخدا
سبعین. [ س َ ] ( ع عدد، ص، اِ ) هفتاد. ( آنندراج ) ( غیاث ).
سبعین. [ س َ ] ( اِخ ) قریه ای است در باب حلب. ( معجم البلدان ). دهی است بحلب که سیف الدوله به متنبی عطا کرد. ( منتهی الارب ).
سبعین. [ س َ ع َ ] ( ع اِ ) مثنای سبع است. ( از منتهی الارب ):
و کیف اخاف الناس و اﷲ قابض
علی الناس و السبعین فی راحة اﷲ.فرزدق ( از منتهی الارب ).|| هفت آسمان. هفت زمین. ( از منتهی الارب ). رجوع به سَبْع شود.