زیچ

لغت نامه دهخدا

زیچ. ( اِ ) بیرون کشیدگی. ( ناظم الاطباء ). با جیم فارسی بمعنی بیرون آوردن و بیرون کشیدن. ( برهان ، ذیل زیج ). کشیدن. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ( ص ) خوش و چابک و جلد و خوش وضع را نیز گویند. ( برهان ، ذیل زیج ). چست وچالاک و جلد و قابل و خوش و خوش وضع. ( ناظم الاطباء ). چست و چابک و خوش وضع . ( جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). خوش طبع و ظریف. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ( اِ ) نوعی ازانگور به غایت خوش لذت باشد. ( برهان ، ذیل زیج ). نوعی از انگور بغایت لذیذ. ( ناظم الاطباء ). نوعی از انگوررا گویند که در غایت... و خوش لذتی باشد. ( جهانگیری ). نوعی از انگور. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نوعی انگوربسیار خوش طعم و لذیذ است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || بمعنی لاغ و مسخرگی هم آمده است. ( برهان ، ذیل زیج ). لاغ و مسخرگی و بذله. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) خوش طبع و ظریف. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زیج شود. || ( اِ ) زهوار کفش و موزه را هم می گویند. ( برهان ، ذیل زیج ). کفش و موزه. ( ناظم الاطباء ). || یک نوع طرازی که در زردوزی استعمال می کنند. زیج. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زیج شود. || راه نفس. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).و رجوع به معنی ششم زیج شود. || آنچه منسوب به منجمان است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). زیج. ( فهرست ولف ). همان زیج که مذکور شد. ( شرفنامه منیری ).

فرهنگ معین

(ص . ) خوش طبع .

فرهنگ عمید

۱. چست وچابک.
۲. خوش طبع.

فرهنگ فارسی

( صفت ) خوش طبع ظریف .

دانشنامه عمومی

زیچ ( به مجاری: Zics ) یک منطقهٔ مسکونی در مجارستان است که در ناحیه تاب واقع شده است. زیچ ۱۵٫۰۱ کیلومتر مربع مساحت و ۳۲۰ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

خوش طب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال فرشتگان فال فرشتگان فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت