ریژ

لغت نامه دهخدا

ریژ. ( اِ ) ریز. هوا. کام.مراد. ( برهان ) ( لغت فرس اسدی ) ( فرهنگ اوبهی ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از آنندراج ). هوس. کام. مراد. مقصود.( ناظم الاطباء ). آرزو و خواهش. ( از فرهنگ لغات ولف ) ( از لغات شاهنامه ) ( از شرفنامه منیری ) :
دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی
با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب.رودکی.ریزی از چاشنی ریژ به کامم نرسید
روزیی کان ننهاده ست قدر می نرسد.خاقانی ( از جهانگیری ).هر زمانی تو نفعریژ کنی
هر شبانی و دفع آزاری.نزاری ( از جهانگیری ).رجوع به ریز شود. || زمین پشته پشته. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ).

فرهنگ معین

(اِ. ) زمین پشته پشته .
(اِ. ) کام ، آرزو، هوس .

فرهنگ عمید

زمین پشته پشته.
کام، آرزو، مراد، هوس: دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی / با ریدکان مطرب بودی به فرّ و زیب (رودکی: ۴۹۳ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) زمین پشته پشته .
هوا و کام و مراد . مراد و مقصود

ویکی واژه

کام، آرزو، هوس.
زمین پشته پشته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشق فال عشق