رهگیر

لغت نامه دهخدا

ره گیر. [ رَه ْ ] ( نف مرکب ) سیاح و مسافر. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || راهزن. قطاع الطریق. ( فرهنگ فارسی معین ) :
جهان آسوده شد از دزد و طرار
ز کرد و لور و از ره گیر و عیار.( ویس و رامین ).رجوع به راهگیر شود.

فرهنگ معین

(رَ )(ص فا. ) ۱ - مسافر، سیاح . ۲ - راهزن .

فرهنگ عمید

۱. راه گیرنده، کسی که سر راه مردم را بگیرد، راهزن.
۲. سیاح، مسافر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - سیاح مسافر . ۲ - راهزن قاطع الطریق .

فرهنگستان زبان و ادب

{guider} [نجوم رصدی و آشکارسازها] وسیله ای در تلسکوپ که در جریان عکس برداری امکان دنبال کردن ستارۀ راهنما را فراهم می کند
{interceptor} [علوم نظامی] هواگَردی سرنشین دار برای شناسایی یا درگیری با هواگَردهای دشمن

ویکی واژه

مسافر، سیاح.
راهزن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال تماس فال تماس فال زندگی فال زندگی