رادان

لغت نامه دهخدا

رادان. ( اِخ ) نام دهی به بوانات فارس. ابن البلخی گوید: مورد و رادان دو دیه است بنزدیک بوّان و هوای آن سردسیر است و بدین دیه مورد بسیار باشد. ( فارسنامه ابن بلخی چ اروپا ص 129 ). و نیز رجوع به نزهة القلوب مقاله سوم ص 124 شود.
رادان. ( اِخ ) دهی است از دهستان قهاب بخش حومه شهرستان اصفهان که در 10 هزارگزی شمال خاوری اصفهان و 3 هزارگزی راه جدید اصفهان به یزد واقع است. جلگه است و هوای معتدل دارد.سکنه آن 233 تن میباشد. آب آن از قنات و رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات و پنبه و صیفی است. شغل اهالی آنجا زراعت و راه آن ماشین روست. مناره ای از بناهای قدیم دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

فرهنگ فارسی

دهیست از دهستان قهاب بخش حوم. شهرستان اصفهان .

فرهنگ اسم ها

اسم: رادان (پسر) (فارسی) (تلفظ: rādān) (فارسی: رادان) (انگلیسی: radan)
معنی: منسوب به راد، جوانمرد، آزاده، بخشنده، سخاوتمند، خردمند، دانا، ( راد، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) نام دهی در شهرستان اصفهان، مرکب از راد به معنی جوانمرد و پسوند نسبت، انکه منسوب به جوانمردی است، همچنین یکی از توابع اصفهان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی فال تخمین زمان فال تخمین زمان