دماخ

لغت نامه دهخدا

دماخ. [ دُ ] ( ع اِ ) بازیی است مر تازیان بیابان باش را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بازیی است مر تازیان بیابان باش را .

ویکی واژه

دُ
بینی، دماغ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت استخاره کن استخاره کن