حق‌شناسی

لغت نامه دهخدا

حق شناسی. [ ح َ ش ِ ] ( حامص مرکب ) پاسداری حق. صفت حق شناس : پادشاه از حق شناسی در حق این خاندان قدیم تربیت فرماید. ( تاریخ بیهقی ). ملک را سیرت حق شناسی او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید. ( گلستان ).

فرهنگ عمید

۱. خداشناسی.
۲. شناختن حق نعمت و احسان کسی و قدردانی و شکرگزاری.

فرهنگ فارسی

۱ - اعتقاد بحقیقت و راستی . ۲ - خدا شناسی . ۳ - ادای حق کسی قدر دانی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم