استیجار

لغت نامه دهخدا

استیجار. [ اِ ] ( ع مص ) استئجار. به مزد گرفتن مزدور را. بمزد فاستدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). به مزدوری گرفتن. به مزد خواستن کسی را: استأجرته ؛ به مزد خواستم او را. || اجاره کردن. || اجاره داری. و استجاره به جای استیجار غلط است.

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) اجاره کردن .

فرهنگ عمید

اجاره کردن.

فرهنگ فارسی

اجیرکردن، به مزدوری گرفتن ، به اجاره خواستن، اجاره کردن، اجاره داری ، استیجاری: منسوب به استیجار، اجارهای، مزدی
۱ - ( مصدر ) اجیر کردن بمزد گرفتن مزدور را ۲ - اجاره کردن ( خانه دکان و جز آنرا ) توضیح استعمال بجای ( استیجار ) نادرست است .

ویکی واژه

اجاره کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال مکعب فال مکعب فال ای چینگ فال ای چینگ فال پی ام سی فال پی ام سی