آبسته

لغت نامه دهخدا

( آبسته ) آبسته. [ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) آبست. زمین راست کرده برای زراعت.
آبسته. [ ب ِ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) آبست. زهدان. رَحِم. || ( ص ) آبستن. || متملق و چاپلوس. خوشامدگوی. معانی مذکور در فرهنگها برای این کلمه آمده است و شاهدی برای هیچیک یافته نشد، تنها این کلمه در بیت ذیل دیده میشود :
نه آرامید دیو دژ برامش
همان آبسته خوی خویش کامش
جز آنگاهی که کار ویس و رامین
بیامیزد بهم چون چرب و شیرین.( ویس و رامین ).باحتمالی ضعیف آبسته در این بیت چاپلوس و جاسوس و خوشامدگو و شاید به معنی واسطه بین عاشق و معشوق باشد.
ابسته. [ اَ ب ِ ت َ / ت ِ ] ( ص ) جاسوس و چاپلوس . مُنهی. کارآگاه. این کلمه را در فرهنگها انیشه و ایشه و در فرهنگ اسدی ابیشه نیز بهمین معنی ضبط کرده اندو شاهدی برای هیچیک نیاورده اند. تنها در فرهنگ اسدی آمده است : ابیشه ، جاسوس بود. شهید گوید :
در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگار
دزدیده تا مگرْت ببینم به بام بر.
و ظاهراً صور دیگر، مصحف این صورت اخیر یعنی ابیشه است ، رسم الخط قدیم اپیشه. رجوع به اپیشه شود.

فرهنگ معین

( آبسته ) (بِ تِ ) ۱ - (ص . ) آبستن . ۲ - ( اِ. ) زهدان ، رحم .
(بَ تِ ) ( اِ. ) زمین آماده برای کاشت .

فرهنگ عمید

( آبسته ) زمینی که در آن آب بسته و تخم پاشیده باشند، زمین آماده برای زراعت.

فرهنگ فارسی

( آبسته ) ۱ - ( صفت ) آبستن . ۲ - ( اسم ) زهدان رحم .
زمین راست کرده برای زراعت رحم زهدان
جاسوس و چاپلوس

ویکی واژه

(کشاورزی): زمین آماده برای کِشت؛ شخم زدن و آماده کردن برای کِشت.
زهدان، رَحِم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال قهوه فال قهوه