سیچیدن

لغت نامه دهخدا

سیچیدن. [ دَ ] ( مص )( از: سیچ ، سیج + یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی «سچیدن » استاد هنینگ پس از ذکر «پسیچیدن » و ارتباط آن با سغدی «پتس یچ - پتسچ از پتی ساچایا» گوید: لازم است یادآور شویم «سیچیدن » از تحلیل غلط تلفظ خطای بسیچ «بیسچ » ناشی شده و در حقیقت وجود نداشته. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). مهیا ساختن. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
تو بی رنج را رنج منمای هیچ
همه مردی و داد دادن بسیچ.فردوسی.بزودی بر این کار کردن بسیچ
نباید درنگ اندر این کار هیچ.فردوسی.رجوع به سیجیدن شود.

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) نک بسیجیدن .

فرهنگ عمید

۱. بسیچیدن، بسیجیدن، مهیا ساختن، تهیه دیدن.
۲. نظم وترتیب دادن، سامان دادن.

ویکی واژه

نک بسیجیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال نخود فال نخود فال احساس فال احساس فال ارمنی فال ارمنی