ذونسب

لغت نامه دهخدا

ذونسب. [ ن َس َ ] ( ع ص مرکب ) صاحب نسب. || صاحب اصلی شریف و نجیب :
گویم آنگاه بیارید یکی باده ناب
یاد بادملکی ذوحسبی ذونسبی.منوچهری.ای ذونسب به اصل در و ذوفنون بعلم
کامل تو در فنون زمانه چو یک فنی.منوچهری.

فرهنگ معین

(نَ سَ ) [ ع . ] (ص مر. ) دارای اصلی شریف ، صاحب نسب عالی .

فرهنگ عمید

صاحب نسب، دارای اصل شریف.

فرهنگ فارسی

صاحب نسب .

ویکی واژه

دارای اصلی شریف، صاحب نسب عالی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال چوب فال چوب فال نخود فال نخود فال احساس فال احساس