اعتلال

لغت نامه دهخدا

اعتلال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) مشغول داشتن بکاری. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بازداشتن کسی را از کاری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مانع شدن کسی را از کاری. ( از اقرب الموارد ).واداشتن از کاری. ( تاج المصادر بیهقی ). || بیمار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بیمار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). نالنده گشتن. ( المصادر زوزنی ). مریض شدن. ( از اقرب الموارد ). || عارض و چیزی نو پیش آمدن کسی را. || گناه و بهانه جستن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || عذر آوردن کسی. ( از اقرب الموارد ). بهانه آوردن و علت و بهانه آوردن برای چیزی. ( آنندراج ). بهانه آوردن. ( غیاث اللغات ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). تعلل کردن از کاری. ( از اقرب الموارد ). بهانه جستن. ( تاج المصادر بیهقی ). علت و جهت آوردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || نرم و معتدل وزیدن باد. ( از اقرب الموارد ). نرم وزیدن باد صبا. ( یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح علماء دارا بودن کلمه ای حرف عله را گویند و خود کلمه را معتله نامند. ( از اقرب الموارد ). حرف علة داشتن کلمه. ( از المنجد ). نزد علماء علم صرف بمعنی اعلال است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح عروض ) الحاق علت به جزء و این اصطلاحی عروضی است. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) بیماری و علیلی و علت. ( ناظم الاطباء ) :
چون ندانستم که آن غم و اعتلال
فعل خوابست و فریبست و خیال.مولوی.

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بیمار شدن . ۲ - بهانه آوردن . ۳ - (مص م . ) کسی را به کاری مشغول داشتن . ۴ - ( اِ. ) بیماری ، مرض .

فرهنگ عمید

۱. علت داشتن، علیل شدن، بیمار شدن.
۲. بهانه آوردن.

فرهنگ فارسی

علیل شدن، بیمارشدن، علت داشتن، بهانه آوردن
ماخوذ از تازی . بیماری و عیلیلی و علت .

ویکی واژه

بیمار شدن.
بهانه آوردن.
کسی را به کاری مشغول داشتن.
بیماری، مرض.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال کارت فال کارت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی