جساس

واژهٔ جَسّاس در زبان عربی، صفت فاعلی از ریشهٔ «ج س س» به‌معنای کاوش و تفحص است. این واژه در لغت‌نامه‌های معتبری چون ناظم‌الاطباء، منتهی‌الارب و آنندراج به‌صورت بسیار تجسس‌کننده تعریف شده و در منابعی چون اقرب‌الموارد نیز به‌معنای بسیار پژوهنده و کنجکاو آمده است. در کاربردهای امروزی، این واژه می‌تواند به فردی اطلاق شود که به‌صورت پیگیر و عمیق به بررسی و جست‌وجوی امور می‌پردازد.

در یکی از معانی خاص و ادبی، جَسّاس به شیری اشاره دارد که با پنجه‌های خود به شکار حمله می‌کند و آن را می‌درد. در متونی مانند منتهی‌الارب و آنندراج از آن با عبارت شیر چنگل‌زننده در شکار یاد شده و در ناظم‌الاطباء نیز به‌صورت شیر چنگل‌زده در شکار آمده است. در تفسیری دیگر از اقرب‌الموارد، این واژه توصیف‌کنندهٔ شیری است که چنگال خود را در شکار فرو می‌برد، گویی که قصد کاوش و بیرون کشیدن درون آن را دارد.

با توجه به این تعاریف، واژهٔ جَسّاس در دو حوزهٔ اصلی قابل طبقه‌بندی است: نخست در مفهوم انسانی، به فرد کنجکاو و جست‌وجوگر گفته می‌شود که پیوسته در حال بررسی و وارسی است؛ و دوم در مفهوم جانوری، به شیوهٔ حملهٔ خاص شیر اشاره دارد که با پنجه‌های خود به‌صورتی عمیق و کاوش‌گر به شکار یورش می‌برد. این دوگانگی معنایی، غنای زبانی این واژه را نشان می‌دهد.

لغت نامه دهخدا

جساس. [ ج َس سا ] ( ع ص ) بسیار تجسس کننده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بسیار تفحص کننده. ( از اقرب الموارد ). بسیار پژوهنده. کنجکاو. ( یادداشت مؤلف ). || شیر چنگل زننده در شکار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شیر چنگل زده در شکار. ( ناظم الاطباء ). شیر که چنگال در شکار فروبرده بسان آنکه بخواهد آنرا بکاود. ( از اقرب الموارد ). شیر چنگال فروبرنده در شکار. ( از یادداشت مؤلف ). و بیت زیر که در وصف شیر است بهمین معنی است:
صعب البدیهة مثبوت اظافره
مواسب اهرت الشدقین جساس.( از اقرب الموارد ).|| ( اِخ ) نام خر دجال و بدین معنی جساسة نیز آمده. ( آنندراج ).
جساس. [ ج ِ ] ( اِخ ) نام مردی که پدرش نُشْبةبن ربیع است. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). از اسماء عرب است. ( از اقرب الموارد ).
جساس. [ ج َس ْ سا ] ( اِخ ) ابن قطیب. شاعر است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). از اعلام است. ( ناظم الاطباء ). از اسماء عرب است. ( از اقرب الموارد ).
جساس. [ ج َس ْ سا ] ( اِخ ) ابن مُرّة. قاتل کُلَیْب بن وائل است. ( از منتهی الارب ). نسب وی بتفصیل تر در اعلام زرکلی چنین آمده است: جساس بن مرةبن ذهل بن شیبان، ازطایفه بنی بکربن وائل بود. وی از امیران و شجاعان وشاعران عرب دوره جاهلی بود و شعر کم داشت و همو بود که کلیب وائل را بقتل رساند و بر اثر آن جنگ چهل ساله طاحنه بین بکر و تغلب شعله ور گردید و در اواخر همان جنگ در حدود سال 85 قبل از هجرت / 535 م. خود جساس بقتل رسید. ( از اعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفریدج 3 ص 10، 275، 310 و ج 6 ص 70، 71، 72 و 75 شود.

فرهنگ فارسی

ابن مره قاتل کلیب بن وائل است. نسب وی بتفصیل تر در اعلام زرکلی چنین آمده است جساس بن مره بن ذهل بن شیبان از طایفه بنی بکربن وائل بود. وی از امیران و شجاعان و شاعران عرب دوره جاهلی بود و شعر کم داشت و همو بود که کلیب وائل را بقتل رساند و بر اثر آن جنگ چهل ساله طاحنه بین بکر و تغلب شعله ور گردید و در اواخر همان جنگ در حدود سال ۸۵ قبل از هجرت مطابق با ۵۳۵ ه. خود جساس بقتل رسید.

جمله سازی با جساس

نمونه باز بین ای مرد حساس خر او را که نامش هست جساس
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باری
باری
اتی
اتی
نمایان
نمایان
کس خل
کس خل