لغت نامه دهخدا
- ازل الاَّزال .
ازال. [ اِ ] ( ع مص ) دور کردن. اِزاله.
ازال. [ اَ / اِ ] ( اِخ ) نام مدینه صنعا. ( معجم البلدان ). || پدر صنعأبن ازال بن یقطن بن عابربن شالخ بن ارفحشد و او نخستین کسی بود که مدینه مزبوره را بنا کرد و سپس به نام پسر وی شهرت یافت زیرا صنعاء پس از پدر بر آنجا حکومت کرد و نام او غلبه یافت. واﷲ اعلم. ( معجم البلدان ). و خوندمیر گوید: بانی صنعا، صنعأبن ازال بن عبیربن عابر است و هو هود النبی علیه السلام. ( حبیب السیر اختتام کتاب ص 395 ).