اختتام

لغت نامه دهخدا

اختتام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بپایان بردن. آخر کردن ِ کاری. فرجامیدن. ختم کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مؤید الفضلاء ). مقابل افتتاح. || ( اِ ) پایان. ختم. آخر کار. ( مؤید الفضلاء ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) به پایان بردن ، تمام کردن . ۲ - (اِمص . ) پایان ، ختم ، آخرکار.

فرهنگ عمید

۱. به پایان رساندن، ختم کردن، خاتمه دادن.
۲. (اسم ) خاتمه، پایان.

فرهنگ فارسی

ختم کردن، خاتمه دادن، بپایان رساندن
۱ - ( مصدر ) بپایان بردن آخر کردن کاری را ختم کردن مقابل افتتاح . ۲ - ( اسم ) پایان ختم آخرکار .

ویکی واژه

به پایان بردن، تمام کردن.
پایان، ختم، آخرکار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال امروز فال امروز استخاره کن استخاره کن فال اعداد فال اعداد