تشوف

لغت نامه دهخدا

تشوف. [ ت َ ش َوْ وُ ] ( ع مص ) خویشتن را آراستن. ( تاج المصادر بیهقی ). خود را آراستن دختر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تزین. ( اقرب الموارد ). || برآمدن بر چیزی تا بنگرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || چشم داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). انتظار خبری کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سر بیفراشتن از برای نگریستن. ( زوزنی ). سر دروا نگریستن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یقال : النساء یتشوفن من السطوح ؛ ای ینظرن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ شَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) خودآرایی ، خودنمایی .

ویکی واژه

خودآرایی، خودنمایی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال سنجش فال سنجش فال پی ام سی فال پی ام سی فال فنجان فال فنجان