لغت نامه دهخدا
گشته از زادن مخالف تو
مادر روزگار استرون.خسروی.نکاحی میکند با دل بهر دم صورت عنین
نزاید گرچه جمع آیند صد عنین و استرون.مولوی.سهل نماید بر استرونان
محنت زائیدن آبستنان.امیرخسرو.مخفف آن سترون است :
حبلی آیند دختران سترون.فرخی.کنون شویش بمرد و گشت فرتوت
از آن فرزند زادن شد سترون.منوچهری.دلم آبستن خرسندی آمد
اگر شد مادر روزی سترون.خاقانی.نفس نباتی ار بعزب خانه باز شد
عیبش مکن که مادر گیتی سترونست.انوری.