اغواء

لغت نامه دهخدا

اغواء. [ اِ ] ( ع مص ) گمراه گردانیدن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گمراه کردن. ( آنندراج ) ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ). بی راه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از المصادر زوزنی ). بگمراهی انداختن. ( از اقرب الموارد ). اضلال کردن. تسویل. ( یادداشت بخط مؤلف ) : اگر اختیار بدست من بودی و دیگران در اغراء و اغواء قوم سعی ننمودندی هرگز مفارقت جرجان اختیار نکردی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 118 ). || نومید کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . )گمراه کردن ،گول زدن .

ویکی واژه

از هدف اصلی باز داشتن، هدف را گرفتن."درعوض چیز دیگری را که وی را از آن هدف دورتر میسازد بعنوان هدف جایگزین کردن"
گمراه کردن، گول زدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم