آزرمگین

لغت نامه دهخدا

( آزرمگین ) آزرمگین. [ زَ ] ( ص مرکب ) آزرمگِن.

فرهنگ معین

( آزرمگین ) ( ~. ) (ص مر. ) باحیا، باشرم .

فرهنگ عمید

( آزرمگین ) ۱. باحیا، باشرم.
۲. شرمگین، شرمسار.

فرهنگ فارسی

( آزرمگین ) ( صفت ) ۱ - باحیا باشرم . ۲- مودب . ۳ - با فضیلت با تقوی .
آزرم گن
باحیا، باشرم، شرمگین، شرمسار، آزرمگن هم گویند

ویکی واژه

با شرم و با حیا. سرشتی نرم و آزرمگین و تودار. «گلاب‌دره‌ای»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم