ریچال. ( اِ ) ریچاله. به معنی ریچار است. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از غیاث اللغات ). مربا. ( فرهنگ جهانگیری ). مربای دوشابی. ( از برهان : کامه ) : زده گونه ریچال و ده گونه وا گلوبندگی هریکی را سزا.ابوشکور بلخی.چنان آوریدیم چیزی حقیر ز روغن ز ریچال و کشک و پنیر.شمسی ( یوسف و زلیخا ).ز روغن ز ریچال و پشم و پنیر یکی کاروان ساخت آن مرد پیر.شمسی ( یوسف و زلیخا ).بتکوب ؛ ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد. ( لغت فرس اسدی ). || طعام. ( شرفنامه منیری ). رجوع به ریچار و ریچاله شود.
فرهنگ معین
(اِ. ) = لیچار. لیچال : سخنان بیهوده و نامربوط .
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - مطلق مربا . ۲ - مربایی که از دوشاب پزند : [[ او را که عفت تو شایع است ... و لذت ریچار تو معلوم ... ]] ( روضه العقول ) . ۳ - مربا یا خوراکی که از چند چیز که از سازند . ۴ - هر چیز که از شیر گوسفند پزند ۵ - هر سخن در هم و بر هم کلام نامربوط لیچار ریچال . ریچاله . به معنی ریچار است مربا .
ویکی واژه
لیچار. لیچال: سخنان بیهوده و نامربوط. نوعی مربا که در آن بجای شکر از شیره انگور با مخلوطی از میوهها بویژه خربزه با روشی خاص تهیه میشود. یکی غُرم بریان و نان از برش.....نمکدان و ریچال گرد اندرش (شاهنامه)