انوق

لغت نامه دهخدا

انوق. [ اَ وُ ] ( ع اِ ) ج ِ ناقة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به ناقة شود.
انوق. [ اَ ] ( ع اِ ) عقاب. || مرغ مردارخوار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رَخمَه. ذات اسمین. ( المزهر ص 339 ).
- امثال :
اعز من بیض الانوق ؛ کمیاب تر از تخم مرغ مردارخوار و این مثل را در چیز محال گویند. ( ناظم الاطباء ). گویند انوق را ده خصلت است حفاظت بیضه و حمایت چوزه و الفت بچه و صیانت فرخ از غیر جفت و رفتن از زمین سردسیر به گرمسیر پیش از همه قواطع و بازآمدن پیش از همه رواجع و نپریدن در ایام گریز و فریفته نشدن به پرهای ریزه نو و نبودن پیوسته در آشیانه و نپریدن بپرهای ریزه و منتظر بودن تا دراز و سخت گردد. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(اَ نُ ) [ ع . ] (اِ. ) عقاب .

فرهنگ فارسی

عقاب ٠ یا مرغ مردار خوار ذات اسیمن ٠

ویکی واژه

عقاب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم