اعاجم

لغت نامه دهخدا

اعاجم. [ اَ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اعجم. ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). اعجمون. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). ج ِ اعجم ، آن که سخن فصیح نگوید اگرچه عرب باشد و آن که بر سخن قادر نباشد. ( آنندراج ). و رجوع به اعجم و اعجمون و اعجمین شود. || ج ِ اعجم ، بمعنی کسی که عربی نباشد و هرچند در عجمی فصیح باشد: و لم تزل الامم کلها من الاعاجم فی کل شق من الارض لها ملوک تجمعها و مدائن تضمها. ( عقدالفرید ج 5 ص 355 ). النبطی نسبة الی النبط و هم قوم من الاعاجم ینزلون سوادالعراق. ( عیون الاخبار ج 2 حاشیه ص 49 ). || ج ِ اعجم ، بمعنی غیرعربی و چون تازیان بیشتر با ایرانیان نزدیک بودند و با آنان سر و کار داشتند گاه این کلمه را بر ایرانیان اطلاق می کردند و آن را مرادف فرس بکار می بردند:
بطارق و بنوملک مرازبه
من الاعاجم فی آذانها الشنف.اعشی بکر.( از عقدالفرید ج 6 ص 116 ).
ان النشاب الذی مع هؤلاء الاعاجم تفرقکم [ در حرب ذوقار ]. ( عقدالفرید ج 6 ص 113 ). اما ان تفتتحوا لی باب الجسر فالحق بارض الاعاجم. ( عقدالفرید ج 5 ص 77 ).
کما شاع هذا الامر فی الخلق مرزیا
بتبعاعراب و کسری اعاجم.
عبدالمنعم جلیانی ( از ابن ابی اصیبعه در عیون الاخبار ص 159 ).
کان رجل من ملوک الاعاجم [ مقصود خسرو پرویز است ]. ( عیون الاخبار ج 2 ص 342 ).

فرهنگ معین

(اَ جِ ) [ ع . ] جِ اعجم .

فرهنگ عمید

غیر عرب ها.

ویکی واژه

جِ اعجم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال انبیا فال انبیا فال اعداد فال اعداد فال ارمنی فال ارمنی