آلوبالو

لغت نامه دهخدا

( آلوبالو ) آلوبالو. ( اِ ) آلبالو. آلی بالی. آلوی ابوعلی. درختی است خوش قامت با پوستی بسرخی مائل و برگهای بی زغب و میوه چندِ فندقی سرخ و آبدار و خوش تُرُش ، با دُمی درازتر از دم آلو و گوجه و امثال آنها و قسمی از آن میوه اش شیرین است که گیلاس نامند و رنگ میوه گیلاس روشن تر از آلوبالوست. و بیونانی آلوبالو را قراسیا ( قراصیا ) گویند :
سیب و زردآلو و آلوچه و آلوبالو
باز انجیر وزیری و خیار خوشخوار.بسحاق اطعمه.آلوبالو چو قطره خون
از بینی شاخ جسته بیرون.مکتبی.

فرهنگ عمید

( آلوبالو ) = آلبالو

فرهنگ فارسی

( آلوبالو ) ( اسم ) ۱ - درختی از جنس بادامیها از تیر. گل سرخیان و آن نوعی از گیلاس است که میو. آن سرخ و ترش است قراصیا آلی بالی آلوبالو نمتک . ۲ - میو. درخت آلبالو
آلی بالی، آلبالو: میوهای سرخ رنگ وترش شبیه گیلاس، ملین واشتها آوراست واز آن مرباوشربت تهیه میکنند

ویکی واژه

(گیاهی): میوه‌ای آبدار و ترشمزه به رنگ قرمز یا قرمز مایل به سیاه با هسته‌ای گِرد. آلبالو.
درختی از جنس بادامی‌ها، از تیره گل سرخیان، میوه آن شبیه گیلاس و مزه آن ترش است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال چوب فال چوب