آماد

لغت نامه دهخدا

( آماد ) آماد. ( ع اِ ) ج ِ اَمَد.
( امآد ) امآد. [ اِم ْ ] ( ع مص ) نرم و نازک گردانیدن سیرآبی گیاه را. ( منتهی الارب ). تر و تازه و نازک کردن سیرآبی گیاه را. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( آماد ) جمع امد
نرم و نازک گردانیدن سیرابی گیاه را

فرهنگستان زبان و ادب

آماد
{logistics} [علوم نظامی] علم طرح ریزی و جابه جایی و نگهداری نیروها عمدتاً شامل طراحی و توسعه و فراهم سازی و انبارش و انتقال و توزیع مواد و اقلام؛ جابه جایی و تخلیه و بستری کردن نیروها در صورت لزوم؛ فراهم سازی و ساخت و نگهداری و جابه جایی تجهیزات و ارائۀ خدمات
{prime} [روان شناسی] سرنخی که وقتی تجربه می شود پاسخ مشخصی را تسهیل و بقیه را مهار می کند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت