آزردگی

لغت نامه دهخدا

( آزردگی ) آزردگی. [ زَ دَ / دِ ] ( حامص ) صدمه. جراحت. خستگی. || رنجگی.رنجیدگی. دلتنگی. دلخوری. || خشم. غضب.

فرهنگ معین

( آزردگی ) (زَ یا زُ دِ )(حامص . )رنجش ، رنجیدگی .

فرهنگ عمید

( آزردگی ) ۱. رنجیدگی، دلتنگی، رنجش.
۲. (اسم ) [قدیمی] زخم.

فرهنگ فارسی

( آزردگی ) ۱ - رنجش رنجیدگی . ۲ - خشم غضب . ۳ - صدمه جراحت .
صدمه جراحت

ویکی واژه

رنجش، رنجیدگی. آزردگی او از تو به سبب حرف‌هایی است که پشتِ‌سرش زده‌ای.
زخم، جراحت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال آرزو فال آرزو فال انبیا فال انبیا فال لنورماند فال لنورماند