لغت نامه دهخدا
چون دواتی بُسَدین است خراسانی وار
باز کرده سر آلاله بطَرْف ِ چمنا.منوچهری.و بیت ذیل که لفظاً و معناً صورت دیگر بیت فوق است از همین شاعر مؤید این دعویست :
بسمن زار درون لاله نعمان بشیار
چون دواتی بُسَدین است خراسانی وار.منوچهری.یکی برزیگرک دیدم در این دشت
بخون دیدگان آلاله می کشت.باباطاهر.
( الالة ) الالة. [ اُ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است. نصر گوید موضعی است به شام. ( معجم البلدان ).
الالة. [ اِ ل َ ] ( ع مص ) بشب درآمدن. ( منتهی الارب ).
الاله. [ اَ ل َ / ل ِ] ( اِ ) آلاله. شقایق النعمان. کاسه بشکنک :
الاله کوهساران هفته ای بی
بنفشه جویباران هفته ای بی.باباطاهر.رجوع به آلاله شود.