انجام

لغت نامه دهخدا

انجام. [ اَ ] ( اِ ) انتها و آخر هرکار. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( هفت قلزم ). اتمام کار. ضد آغاز. ( انجمن آرا ). آخر کارها. ( فرهنگ خطی ). انتها. آخرکار. ( غیاث اللغات ). آخرکار. فرجام. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). آخرکار. عاقبت. ( مؤید الفضلاء ). عاقبت. ( رشیدی ). بافدم. ( شرفنامه منیری ). آخر کارها و بافدم و فرجام. ( فرهنگ سروری ). انتها و پایان و آخر و عاقبت. ( ناظم الاطباء ). نهایت. غایت. مقابل آغاز. ( یادداشت مؤلف ):
نه به آخر همه بفرساید
هرکه انجام راست فرسد نیست.رودکی ( اشعار چ مسکو ص 358 ).یکی آنکه هستیش را راز نیست
بکاریش انجام و آغاز نیست.فردوسی.برفت و جهان ماند ازو یادگار
چنین است آغاز و انجام کار.فردوسی.همانا که انجام فیروزیست
از آن رو که نظمی نوت روزیست.فردوسی.در همه شغلها که دست برد
نیکش آغاز و نیکتر انجام.فرخی.یکی کش نه آز و نه انباز بود
نه انجام باشد نه آغاز بود.اسدی.بکاری که انجام آن ناپدید
مبر دست کان رای را کس ندید.اسدی.انجام تو ایزد بقرآن کرد وصیت
بنگر که شفیع تو کدامست به محشر.ناصرخسرو.چه گویی کفر و توحیدش کنی نام
خبر نایافته ز آغاز و انجام.ناصرخسرو.چون ببینی از این جهان انجام
بشناسی که چیستش آغاز.ناصرخسرو.چو نظم مدح تو آغاز کردم اندر وقت
بمن نماید راه برون شد و انجام.سوزنی.تا دو نفس حاصل است عمر قضا کن به می
کز دو نفس بیش نیست اول و انجام صبح.خاقانی.ز هر چیزی که داری کام، ناکام
جدا می بایدت گشتن به انجام.عطار.القصه برسلامت حالش شادمانی کرد و از هر دری سخن گفتند تا ملک به انجام حدیث گفت... ( گلستان ).گفتند رای ملک را چه مزیت دیدی بر فکر چندین حکیم گفت بموجب آنکه انجام کار معلوم نیست. ( گلستان ).
منت ذوالجلال والاکرام
بدو آغاز و غایت انجام.نزاری قهستانی.گسست از میان رشته کام من
ندانم چه خواهد بد انجام من.؟- به انجام جاوید پیوند؛ یعنی همیشه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( اَ ) [ په. ] (اِ. ) پایان، انتها.

فرهنگ عمید

۱. اجرا کردن.
۲. (اسم ) پایان، آخر، عاقبت.
* انجام دادن: (مصدر متعدی )
۱. اجرا کردن.
۲. پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن.
* انجام شدن: (مصدر لازم ) به پایان رسیدن، تمام شدن.
* انجام یافتن: (مصدر لازم ) پایان یافتن، به پایان رسیدن.
= نجم

فرهنگ فارسی

پایان، آخر، عاقبت، مقابل آغاز
( اسم ) پایان آخر عاقبت انتها مقابل آغاز. توضیح بمعنی (اجرائ ) باید با فعل معین (دادن ) (شدن ) و غیره استعمال شود مثلا (در انجام کار تائ خیر کرد ) صحیح نیست و باید گفت: (درانجام دادن کار تائ خیر کرد. ) ولی بمعنی عاقبت بدون فعل توان آورد: انجام کار آسان بود. یا از آغاز تا انجام.
عمده الملک امیر جان از احفاد شاه نعمه الله ولی بود و با خاندان صفوی قرابت داشت شاعر و ادیب بود.

ویکی واژه

پایان، انتها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم