انقضاء

لغت نامه دهخدا

انقضاء. [ اِ ق ِ ] ( ع مص ) سپری شدن و نابود گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نابود شدن و منقطع گردیدن. ( از اقرب الموارد ). بسرآمدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( غیاث اللغات ). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. ( تاج المصادر بیهقی ). بسرآمدن مدت. ( مصادر زوزنی ). گذشتن. برسیدن. رسیدن. منقضی گشتن. تقضی. انصرام. ( یادداشت مؤلف ).
- انقضاء اجل ؛ منقضی شدن مدت. سرآمدن مهلت. ( یادداشت مؤلف ).
- انقضاء مدت ؛ سر آمدن. بسر آمدن. انصرام آن. ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(اِ قِ ) [ ع . ] (مص ل . ) به سر آمدن ، سپری شدن .

ویکی واژه

به سر آمدن، سپری شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال سنجش فال سنجش فال لنورماند فال لنورماند فال انگلیسی فال انگلیسی