بدگوهری

لغت نامه دهخدا

بدگوهری. [ ب َ گ َ / گو هََ ] ( حامص مرکب ) بداصلی. بدنهادی. ( از ولف ). بدنژادی :
باللَّه ار با من توان بستن به مسمار قضا
جنس این بدسیرتی یا مثل این بدگوهری.انوری.و رجوع به ترکیبات گوهر شود.

فرهنگ عمید

بدگوهر بودن.

فرهنگ فارسی

بد گوهر بودن مقابل نیک گوهری .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال اعداد فال اعداد فال نخود فال نخود