باهک. [ هََ ] ( اِ )شکنجه. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ). سیاست. آزار. ( ناظم الاطباء ). اذیت. ( فرهنگ ضیاء ). شکنجه کردن. زدن. ( فرهنگ اسدی ). || کیستار. ( ناظم الاطباء ). || در بیت ذیل از ابوشعیب به معنی ببک و ببه و نی نی و مردم و مردمک چشم است و یا صورتی است از ببک : دلمان چو آب بادی تنمان بهار با دی از بیم چشم حاسد، کش کنده باد باهک .ابوشعیب.و نیز رجوع به ابوشعیب شود.
فرهنگ معین
(هَ ) ( اِ. ) مردمک چشم .
فرهنگ عمید
۱. شکنجه، آزار: دلمان چو آب بادی، تنمان بهار بادی / از بیم چشم حاسد، کش کرده باد باهک (ابوشعیب: شاعران بی دیوان: ۱۶۶ ). ۲. مردمک چشم.