باخه. [ خ َ / خ ِ ]( اِ ) کاسه پشت را گویند. ( برهان ). کاسه پشت و لاک پشت را گویند که آنرا سنگ پشت میخوانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). جانور آبی است که بهندی کچهوه گویند و این لفظ ترکی است. ( غیاث ). جانوریست آبی در غایت شهرت که آنرا سنگ پشت و کاسه پشت و کَشَو نیز گویند. بتازیش کشف و بهندی کجهوا نامند. ( شرفنامه منیری ). سوراخ پا. سولاخ پا. سُلَحفات. ( دهار ). سلحفیّه. حنفاء. عاج. اَنْقَد. انقدان. ( منتهی الارب ). ذَبَل دریائی ، از آن دست برنجن و شانه ها سازند پوست باخه ای. ( منتهی الارب ، ذیل ذبل ). هرهیر؛ نوعی از خبیث ترین مار مرکب میان باخه و سیاه مار که شش ماه خواب کند و گزیده اش جان برنشود. ( منتهی الارب ) : نهنگی شو که با دریا کند زور کند زیر و زبر دریا بیک شور نه باخه ، کش چنان برگستوانی سر اندر سینه دزدد هر زمانی.امیرخسرو دهلوی.ضربت گرز نهنگان سپاهت در وغا خصم را چون باخه سر در سینه پنهان میکند.امیرخسرو ( از آنندراج ).بسا پردل نهنگ از تیغ کینه که سر دزدید چون باخه بسینه.امیرخسرو ( از آنندراج ).
فرهنگ معین
(خِ ) ( اِ. ) لاک پشت ، سنگ پشت .
فرهنگ عمید
= لاک پشت: چون باخه ای به همت زادی ز بیضهٴ دین / دان خصم جان هوا را چون ماهیان هوا را (امیرخسرو: مجمع الفرس: باخه ).
فرهنگ فارسی
سنگ پشت، لاک پشت ( اسم ) کاسه پشت لاک پشت سنگ پشت . کاسه پشت را گویند