لغت نامه دهخدا
انوشیروان. [ اَ رَ ] ( اِخ ) ابن خالدملقب به شرف الدین کاشی وزیر سلطان طغرل سلجوقی. او راست : نفثةالمصدور. ( کشف الظنون ). وی معاصر خواجه نظام الملک بود. رجوع به تجارب السلف ص 269 و 282 شود.
انوشیروان. [ اَ رَ ] ( اِخ ) ابن قابوس بن وشمگیربن زیار ششمین و آخرین پادشاه از آل زیار از 420 تا 434 هَ. ق. و ظاهراً لقب او دارا بوده است. ( یادداشت بخط مؤلف ).
انوشیروان. [ اَ رَ ] ( اِخ ) ابن منوچهر پادشاه گرگان. خال او ابوکالیجار بنام او حکومت میراند و در ربیعالاَّخر سال 423 هَ.ق. بمرد و گفتند که خال او ویرا مسموم کرده بکشت تا سلطنت گرگان ، او دارد. ( یادداشت بخط مؤلف ).