اندوده

لغت نامه دهخدا

اندوده. [ اَ دَ / دِ ] ( ن مف ) اندودکرده شده. ( ناظم الاطباء ). اندودکرده. انداییده. ( فرهنگ فارسی معین ).
- اندوده آستین ؛ یعنی آستین برزده و ورمالیده. ( شرفنامه منیری ) .
- اندوده پوست ؛ آنچه پوستش را اندوده باشند :
چو خرما بشیرینی اندوده پوست
چو بازش کنی استخوانی دروست.( بوستان ). || تدهین شده. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). روغن داده. مدهون. ( از صحاح الفرس ). || مطلا و مفضض شده. ( ناظم الاطباء ). زراندود. مموه. ( یادداشت مؤلف ) :
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل بهمه عیب نهان بینا بود.حافظ.

فرهنگ معین

(اَ دِ ) (ص مف . ) مالیده شده ، آغشته شده .

فرهنگ عمید

۱. اندود شده.
۲. کاهگل مالی شده.
۳. [قدیمی] آبِ زرداده شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - اندود کرده انداییده . ۲ - مطلا و مفضض شده . ۳ - تدهین شده .

ویکی واژه

مالیده شده، آغشته شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال اعداد فال اعداد فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تخمین زمان فال تخمین زمان