انتجاع. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بطلب آب و علف و منفعت و نیکویی شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). طلب گیاه در موضع آن. ( از اقرب الموارد ). گیاه و آب جستن. ( تاج المصادر بیهقی ). یقال هؤلاء قوم منتجعون. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و یقال انتجعنا ارضاً نطلب الریف. || طلب نیکویی کردن از کسی. ( از اقرب الموارد ). نزدیک کسی شدن [ و ] نیکویی جستن. ( مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف ) : خرد باستفاده او برگماشت وقت تمام ( کذا ) بانتجاع رود گوش من بیانش را.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 815 ).هم آخر بنگزیرد از نقد و جنسی که مستغنیم دارد از انتجاعی.خاقانی.از اکناف عالم تجار و اصحاب انتجاع و طالبان اعمال و اشغال رسیده بودند. ( جهانگشای جوینی ).
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - به طلب نیکویی واحسان شدن . ۲ - در طلب آب و علف رفتن .
فرهنگ عمید
۱. به طلب نیکویی و احسان شدن، بخشش خواستن. ۲. در طلب آب و علف رفتن.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) بطلب آب و علف و منفعت و احسان شدن . ۲ - ( اسم ) طلب عطا و بخشش طلب صله.