املاک

لغت نامه دهخدا

املاک. [ اِ ] ( ع مص ) مُلک گردانیدن چیزی کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مالک چیزی گردانیدن. ( غیاث اللغات ). || پادشاه کردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پادشاه کردن. ( تاج المصادربیهقی ). || خمیر سخت و نیکو کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیکو سرشتن آرد. ( تاج المصادر بیهقی ) . || قادر گردیدن بچه بر پیروی مادر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || زن دادن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گویند املکته ایاها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || زن خواستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گویند اُمْلِک ، بطور مجهول. || طلاق دادن ، گویند اُملکت المراءة امرها، بطور مجهول ؛ طلاق داده شد آن زن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِ ) تزویج و عقد و نکاح. ( از ناظم الاطباء ). عقد و نکاح. ( آنندراج ). گویند شهدنا املاکه ؛ حاضر آمدیم در عقد و نکاح او. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). و همچنین گویند کنا فی املاکه و جئنا من املاکه ؛ ای نکاحه و تزوجه. ( از ناظم الاطباء ).
املاک. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ مَلْک و مَلِک. ( از اقرب الموارد ). پادشاهان. ( آنندراج ). || ج ِ مَلَک. ( از اقرب الموارد ). فرشتگان. ( آنندراج ) :
چون تو قوت داده ای املاک را
که بدرّانند این افلاک را.مولوی ( مثنوی ).خاک آدم چونکه شد چالاک حق
پیش خاکش سر نهد املاک حق.مولوی ( مثنوی ).|| ج ِ مُلْک. ( از اقرب الموارد ). ملکها و دولتها. || ثروتها و مالها و اموال و اراضی متفرقه. ( ناظم الاطباء ) :
آنکه فقیه است از املاک او
پاکتر آنست که از رشوت است.ناصرخسرو.بندیش که شد ملک سلیمان و سلیمان
چونانکه سکندر شد با ملک سکندر
امروز چه فرقست ازین ملک بدان ملک
این مرده و آن مرده و املاک مبتّر.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 172 ).املاک هلاک شد و ضیاع بضیاع رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). املاک بفروخت و از عهده بقایا که بر او متوجه بود بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). سلطان ضیاع و املاک ایشان بنواحی غرش از ایشان بخرید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). حاکم از گفتن او برنجید و برنجانید تا شبی که آتش مطبخ در انبار هیزمش افتاد و سایر املاکش بسوخت. ( گلستان ).

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - جِ ملک ، دارایی . ۲ - جِ مَلِک ، شاهان .

فرهنگ عمید

۱. [جمعِ مِلک] = مِلک۱
۲. [جمعِ مَلِک] [قدیمی] = مَلِک
پادشاه کردن، ملک گردانیدن.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جمع ملک داراییها ثروتها ملکها . از زمان اعلی حضرت رضا شاه ببعد مفهوم خاصی یافته و اطلاق بملکهای شاه شده و پس از استعفای شاه به (املاک واگذاری ) موسوم گردیده و اخیرا جزو موقوفات اعلی حضرت محمد رضا شاه پهلوی در آمده . یا املاک دولتی . ۱ - ضیاع سلطانی . ۲ - خالصه ها خالصجات . املاک یاغیان و گردنکشان که موقتا بعنوان مجازات از طرف دولت ضبط شده باشد (قاجاریه ) املاک ضبطی . ۲ - جمع ملک فرشتگان فریشتگان ملایک قوای روحانی : (تا چه مستیها بود املاک را وز جلالت روحهای پاک را. ) (مثنوی ) ۳ - جمع ملک شاهان پادشاهان
دهی است از بلوک جزئ فارس در دو فرسنگی شمال اشفایقان .

دانشنامه عمومی

املاک (فیلم ۲۰۱۸). املاک ( سوئدی: Toppen av ingenting ) فیلمی در ژانر درام است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد.

ویکی واژه

جِ ملک ؛ دارایی.
جِ مَلِک ؛ شاهان.
3 - جمع ملک شاهان پادشاهان
--------------------------------------------------------------------------------
جمع ملک . پادشاهان
--------------------------------------------------------------------------------
دهي است از بلوک جزء فارس در دو فرسنگي شمال اشفايقان .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم