امحاء

لغت نامه دهخدا

امحاء. [ اِ ] ( ع مص ) محو کردن. ناپدید کردن. از میان بردن چیزی. ( فرهنگ فارسی معین ).
امحاء. [ اِم ْ م ِ ]( ع مص ) از میان رفتن اثر چیزی. پاک گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ناپدید کردن ، نابود کردن .

ویکی واژه

ناپدید کردن، نابود کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت فال لنورماند فال لنورماند فال تک نیت فال تک نیت