لغت نامه دهخدا
افلح. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) مکنی به ابوعطاء. رجوع به ابوعطاء مرزوق شود.
افلح. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) آزادکرده فخر کائنات ( پیمبر ص ) و یکی از صحابه او است. برخی گویند آزادکرده ام سلمه است. وی از روات است که روایاتی از او نقل شده است. ( از قاموس الاعلام ترکی ) :
گر عاقلی ز هر دو جماعت سخن مگوی
بگذارشان بهم که نه افلح نه قنبرند.ناصرخسرو.