افشین

لغت نامه دهخدا

افشین. [ اَ ] ( اِخ ) لقب پادشاهان اسروشنه. ( تاریخ الخلفاء سیوطی ص 364 ). لقب عام ملوک اسروشنه. ( از مفاتیح العلوم و آثارالباقیه از یادداشت مؤلف ).
افشین. [ اَ ] ( اِخ ) بیشتر فرهنگها ذیل این کلمه آورده اند: نام شخصی بود کریم و صاحب همت و مکرم و بزرگ و باسخا مانند حاتم و معن و از اصل و نسب و مقام و منصب او چیزی نیاورده اند بجز صاحب انجمن آرا که مؤلف آنندراج نیز از او پیروی کرده است ، چنین آورده : نام مردی بود اصلش از عجم و در نزد خلیفه بغداد ملازمت یافته و معتصم او را سردار کرده ، بجنگ بابک خرم دین فرستاد بابک را مغلوب و منکوب کرده ، آخرالامر در نزد خلیفه متهم بطغیان گردیده و کشته گشت. سرگذشت این سردار بزرگ در بیشتر تواریخ و تراجم مسطور است. مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: پس بابک را کار از اندازه بگذشت و معتصم افشین را بحرب بابک فرستاد. و افشین لقب پادشاهان اسروشنه است و نامش حیدربن کاوس بود و اصل او از ماوراءالنهر. و افشین سوی ارمینیه آمد، و بابک در کوههای آن حدود جایهای عظیم دشوار گزیده بود و قلعه ساخته بوده و بسیاری روزگار و حادثه ها رفت تاآخر کار بابک گرفتار شد بر دست او، و حیلت کردن سهل بن سنباط بر قلعه خویش و بابک را بعد از گریختن از قلعه ، آن جایگاه بداشتن ، و امید دادن ، و این سهل از دهقانان بود، افشین کس فرستاد و ابن سنباط بابک را بصید بیرون آورد تا سپاه او را بگرفتند و بعد مدتها این فتح برآمد، و او را پیش معتصم آوردند بسامره ، بفرمود تا دستش ببریدند و شکم بشکافتند، و پس سرش آوردندو تنش را بسامره بردار کردند و سرش در بلاد اسلام بگردانیدند که آفتی عظیم بود مسلمانی را.... و مازیار بجانب طبرستان خروج کرد تا عبداﷲ طاهر او را بگرفت وبمعتصم فرستاد و او فرموده تا مازیار را به تازیانه میزدند از آن سبب که گفتند افشین را با مازیار مکاتبت بود در عصیان فرمودن ، و عبداﷲ سه ، چهار نوشته یافته بود از افشین به مازیار و به معتصم فرستاده بود وافشین منکر گشت و گفت این حیلت عبداﷲبن طاهر ساخته است پس مازیار را همی زدند تا راست بگوید. وی اندر آن زخم بمرد و هیچ نگفت. پس معتصم از این پس افشین رابفرمود کشتن. بعد از آنکه بر وی درست کردند که اقلف بود ختنه ناکرده وصنم پرستیدی و گفتند بابک را غروری دادی. ( از مجمل التواریخ والقصص صص 257 - 258 ). و برای اطلاع بیشتر رجوع شود به مآخذ زیر: تاریخ بیهقی ص 172 ببعد و موشح ص 308 و تاریخ الحکماء قفطی و فهرست آن و تاریخ گزیده و فهرست آن و کامل ابن اثیر ج 6 ص 182، 183، 194، 207، 209، 212 و حبیب السیر و فهرست آن و تاریخ تمدن جرجی زیدان و فهرست آن و وفیات الاعیان وفهرست آن و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ الاعلام ترکی و تاریخ اسلام و شرح احوال رودکی و سبک شناسی ج 1 ص 232.

فرهنگ فارسی

نام ناحیه ایست بخراسان

فرهنگ اسم ها

اسم: افشین (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: afšin) (فارسی: اَفشين) (انگلیسی: afshin)
معنی: لقب تمامی پادشاهان اسروشنه، ( اَعلام ) ) خِیذرابن کاووس [ هجری] آخرین امیر اشروسنه، که این مقام را به خاطر خیانت به پدر و آیین خود و راهنمایی خلیفه ی عباسی به فتح سرزمین مادری خویش به دست آورد، بعدها در مقام سردار خلیفه، بابک خرم دین را فریفت و دستگیر کرد، با این همه، سرانجام به توطئه بر ضد معتصم متهم و به فرمان او کشته شد، ) لقب پادشاهان اِسروشنه، ( در اعلام ) نام سردار ایرانی که بابک خرم دین را دستگیر کرد، ( در اعلام ) لقب عام پادشاهان اسروشنه، نام سردار معروف معتصم خلیفه عباسی، تون اپ

دانشنامه عمومی

افشین (شهر). افشین ( به ترکی استانبولی: Afşin ) شهری است در کشور ترکیه که در استان قهرمان مرعش واقع شده است. جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی ۳۸٬۴۰۹ نفر و بر اساس برآوردهای سال ۲۰۰۹ میلادی ۳۸٬۱۹۳ نفر می باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

افشین ( ـ۲۲۶ق)
عنوان عمومی حکّام موروثی اشروسنه تا نیمه اول قرن ۳ق و عنوان خیدر بن کاوس، آخرین حاکم اشروسنه و سردار معروف ایرانی در دورۀ خلافت مأمون و معتصم عباسی. وی پس از مخالفت با پدر و برادرش به بغداد نزد مأمون رفت و اسلام آورد و او را به تسخیر اشروسنه تشویق کرد و پس از آن جانشین پدر و حاکم اشروسنه شد و همواره در رکاب مأمون و معتصم بود تا در ۲۲۰ق معتصم وی را در سمت فرمانروایی آذربایجان برای دفع بابک خرم دین به آن جا فرستاد. سرکوب بابک به دست افشین خلیفه را بسیار خشنود ساخت و بر سر افشین تاج نهاد و جواهرات و اموال بسیار به او بخشید. در ۲۲۴ق منکجور (از فرمانروایان زیردست افشین) بر خلیفه شورید و افشین نیز ابوالساج، از فرماندهان خود را به مقابلۀ او فرستاد، اما خلیفه هر دو آنان را آلت دست افشین علیه خود می دانست و وی را از شغل فرماندهی عزل کرد. وی در مدتی که محبوس بود سعی می کرد نظر معتصم را جلب نماید ولی بی فایده بود. سرانجام به اتهام همکاری با بابک و مازیار و نیز حکم ارتداد به دستور خلیفه در زندان به قتل رسید و جنازه اش را به دار آویخته و آتش زدند و خاکسترش را در دجله ریختند.

ویکی واژه

افشین (جمع افشین‌ها)
# نام سردار ایرانی
«افشین» در پایه به معنی درخشنده است و همچنان در ادبیات فارسی به آن روشنفکری اطلاق میشه که بخواهد جهل و نادانی را در جامعه از بین ببرد و تمدن و روشنفکری را جانشین آن کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم