اساسی

لغت نامه دهخدا

اساسی. [ اَ ] ( ص نسبی ) منسوب به اساس.
- قانون اساسی ؛ قانونی که اساس و پایه حکومت مملکتی است.

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . )بنیادین ، اصولی .

فرهنگ عمید

۱. بنیادی: کار اساسی.
۲. اصلی: تفاوت اساسی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به اساس آنچه به اساس و پی و بنیان پیوسته است . یا قانون اساسی . قانونی که پایه و اساس هم. قانونهای یک کشور و یک حکومت بر آن نهاده شده است .

ویکی واژه

essenziale
fondamentale
بنیادین، اصولی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال کارت فال کارت فال ورق فال ورق