لغت نامه دهخدا
خیاری. [ ری ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به خیار. که ابن مالک بن زین بن کهلان باشد. ( از انساب سمعانی ).
خیاری. [ ] ( اِخ ) ابراهیم بن عبدالرحمن بن علی بن موسی بن خضر خیاری مدنی شافعی. یکی از مشاهیرحدیث و فنون ادب و تاریخ و شعر عرب است که بسال 1037 هَ. ق. زاده شد و بسال 1083 هَ. ق. درگذشت او راست اشعار و رسائل زیبا. ابتداء بنزد پدر علم آموخت وسپس ملتزم میرماه بخاری شد و سپس خود مرد میدان علم گشت و به دمشق رفت و مورد توجه اهالی گشت و بعد به بلاد روم و از آنجا دوباره به دمشق آمد و از دمشق بمصر رفت و سپس عازم مدینه شد و در آنجا رحل اقامت افکند و بدرس و نگارش پرداخت و سپس جان سپرد. می گویند مرگ او بر اثر مسمومیت بود. کتاب معروف او تحفةالادباء و سلوةالغرباء است که معروف به رحلةالخیاری می باشد وآن شرح سفر اوست از مدینه به روم و مصر و شام. ( از معجم المطبوعات ). رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 301 شود.
خیاری. ( اِخ ) دهی است از دهستان باغک بخش اهرم شهرستان بوشهر واقع در 12 هزارگزی باختر اهرم و جنوب خاوری کوه فلانک با 345 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). در فارسنامه ناصری آمده است که قریه ای است بچهار فرسنگی میانه جنوب و شرق سنگستان [ فارس ].