آدار

لغت نامه دهخدا

ادار. [ ] ( اِ ) ماه دوازدهم سال ملی و هم ماه ششم سال دولتی عبرانیانست. در چهاردهم و پانزدهم همین ماه عید مقدس پوریم است ( کتاب استر 3:7 و 8:12 و 9:21 ). و تقریباً با ماه مارس فرنگی مطابق باشد و چون سال قمری باسال شمسی یازده روز تفاوت دارد لهذا یهود هر سه سال یک دفعه سال را سیزده ماه قرار داده اند و ماه سیزدهم را وادار یا ادار دوم گویند. ( قاموس کتاب مقدس ).
ادار. [ ]( اِخ ) نام شهریست در 120 هزارگزی شمال شرقی احمدآباد گجرات دارای 10000 تن سکنه و ناحیتی است نیمه مستقل و تمام آن ناحیت 220000 سکنه دارد. ( قاموس الاعلام ).

فرهنگ فارسی

نام شهری در شمال شرقی احمد آباد گجرات

فرهنگ اسم ها

اسم: آدار (پسر) (ترکی) (تلفظ: adar) (فارسی: آدار) (انگلیسی: adar)
معنی: جدا کننده، تحلیل گر، دلیر، شجاع

دانشنامه عمومی

ادار (آوج). ادار یک روستا در ایران است که در دهستان حصار ولیعصر واقع شده است. ادار ۳۸۸ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

(گاه‌شماری): آذار. امروزه در تقویم یهودی به صورت آدار نوشته می‌شود. آدار در زبان بهاری به دو بخش آ - دار قابل تجزیه است و زمانی مسموع می‌شود که بخواهند با تعجب به دار که آن هم معنی چوبه‌دار یا جای تنگ است، اشاره کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم