زردوزی

لغت نامه دهخدا

زردوزی. [ زَ ] ( حامص مرکب ) عمل زردوز. ( فرهنگ فارسی معین ). چکن دوزی و شغل دوختن جامه رابا تارهای زر و گلابتون. ( ناظم الاطباء ) :
به قدر شغل خود باید زدن لاف
که زردوزی نداند بوریاباف.نظامی.|| ( اِ مرکب ) محلی که در آن پارچه زری دوزند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

عمل زردوز، هنر دوختن و نقش و نگار کردن بر پارچه و جامه با تارهای زر.

فرهنگ فارسی

۱ - عمل زر دوز . ۲ - ( اسم ) محلی که در آن پارچه زری دوزند .
عمل زر دوز محلی که در آن پارچه زری دوزند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال اوراکل فال اوراکل فال کارت فال کارت فال جذب فال جذب